مجبور کردن (شَ تَ) ناگزیر کردن. داشتن به... واداشتن به. به ستم داشتن بر کاری. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ادامه... ناگزیر کردن. داشتن به... واداشتن به. به ستم داشتن بر کاری. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) لغت نامه دهخدا
مجبور کردن وادار کردن، ملزم کردن، اجبار کردن، ناگزیر کردن ادامه... وادار کردن، ملزم کردن، اجبار کردن، ناگزیر کردن فرهنگ واژه مترادف متضاد
مجبور کردن Subject, Constrain, Oblige ادامه... Subject, Constrain, Oblige تصویر مجبور کردن دیکشنری فارسی به انگلیسی
مجبور کردنمَجبور کَردَن contraindre, obliger, assujettir ادامه... contraindre, obliger, assujettir تصویر مجبور کردن دیکشنری فارسی به فرانسوی
مجبور کردنمَجبور کَردَن membatasi, memaksa, menundukkan ادامه... membatasi, memaksa, menundukkan تصویر مجبور کردن دیکشنری فارسی به اندونزیایی
مجبور کردنمَجبور کَردَن restringir, obrigar, sujeitar ادامه... restringir, obrigar, sujeitar تصویر مجبور کردن دیکشنری فارسی به پرتغالی
مجبور کردنمَجبور کَردَن einschränken, zwingen, unterwerfen ادامه... einschränken, zwingen, unterwerfen تصویر مجبور کردن دیکشنری فارسی به آلمانی
مجبور کردنمَجبور کَردَن ograniczać, zmuszać, poddawać ادامه... ograniczać, zmuszać, poddawać تصویر مجبور کردن دیکشنری فارسی به لهستانی
مجبور کردنمَجبور کَردَن ограничивать , заставлять , подчинять ادامه... ограничивать , заставлять , подчинять تصویر مجبور کردن دیکشنری فارسی به روسی
مجبور کردنمَجبور کَردَن обмежувати , змушувати , підкоряти ادامه... обмежувати , змушувати , підкоряти تصویر مجبور کردن دیکشنری فارسی به اوکراینی
مجبور کردنمَجبور کَردَن beperken, dwingen, onderwerpen ادامه... beperken, dwingen, onderwerpen تصویر مجبور کردن دیکشنری فارسی به هلندی
مجبور کردنمَجبور کَردَن restringir, obligar, someter ادامه... restringir, obligar, someter تصویر مجبور کردن دیکشنری فارسی به اسپانیایی
مجبور کردنمَجبور کَردَن बाध्य करना , मजबूर करना , अधीन करना ادامه... बाध्य करना , मजबूर करना , अधीन करना تصویر مجبور کردن دیکشنری فارسی به هندی
مجبور کردنمَجبور کَردَن costringere, obbligare, sottomettere ادامه... costringere, obbligare, sottomettere تصویر مجبور کردن دیکشنری فارسی به ایتالیایی
مجبور کردنمَجبور کَردَن 제약하다 , 강요하다 , 복종시키다 ادامه... 제약하다 , 강요하다 , 복종시키다 تصویر مجبور کردن دیکشنری فارسی به کره ای
مجبور کردنمَجبور کَردَن مجبور کرنا , مجبور کرنا ادامه... مجبور کرنا , مجبور کرنا تصویر مجبور کردن دیکشنری فارسی به اردو
مجبور کردنمَجبور کَردَن বাধ্য করা , বাধ্য করা , বাধ্য করা ادامه... বাধ্য করা , বাধ্য করা , বাধ্য করা تصویر مجبور کردن دیکشنری فارسی به بنگالی
مجبور کردنمَجبور کَردَن จำกัด , บังคับ , บังคับ ادامه... จำกัด , บังคับ , บังคับ تصویر مجبور کردن دیکشنری فارسی به تایلندی
مجبور کردنمَجبور کَردَن kizuia, kulazimisha ادامه... kizuia, kulazimisha تصویر مجبور کردن دیکشنری فارسی به سواحیلی
مجبور کردنمَجبور کَردَن 制約する , 強制する , 従わせる ادامه... 制約する , 強制する , 従わせる تصویر مجبور کردن دیکشنری فارسی به ژاپنی
مجبور کردنمَجبور کَردَن להחמיר , לחייב , להכפיף ادامه... להחמיר , לחייב , להכפיף تصویر مجبور کردن دیکشنری فارسی به عبری
مجبور کردنمَجبور کَردَن kısıtlamak, zorlamak, tabi tutmak ادامه... kısıtlamak, zorlamak, tabi tutmak تصویر مجبور کردن دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی